استاد من «مهدی یزدانیان» که از عاشق ترین معلمان عالم است، در مجموعه خاطراتش که با نام «و ناگهان معلم شدم» چاپ شده است، مینویسد:
«« در جوانی جویای کار بودم تا هم ارتزاق کنم و هم درس بخوانم. به جاهای متعدد سر کشیدم و بعضا روزی و ساعتی در آنجا آزمایشی مشغول به کار شدم؛ ولی قسمت و مقدر نشده بود..
یکی از اعزه که بر من سمت پدری و بزرگی داشت، مرا به یک مدرسهی ملی آن زمان معرفی کرد که خودش فرزند اول را در آنجا به درس گذاشته بود. استاد روحانی وارستهای پس از چند دقیقه مذاکره به من دستور داد که درخواست کارم را در چند جمله مکتوب کنم.
نوشته را خواند و دو مطلب فرمود. یکی آنکه «با خط خوب نوشته ای و خط خوب نشانهی نظم فکری و نظم اجرایی در زندگی است و خوب نویسان عالم نوعا زندگی صادقانه دارند» و دیگر اینکه «نوشتهات از انشا و جملهبندی کوتاه و رسا برخوردار است و مخاطب را زود به مقصد میرساند و هر نوشته که چنین باشد، نشان از مغز آماده و فکر هنوز به بیراهه نرفته صاحب آن دارد» و این هر دو ویژگی خاص کسانی که می توانند معلم خوبی باشند و در این مسیر رشد و تعالی داشته باشند. پس اگر مصمم شدی در این دبستان به کار مشغول شوی، فکر و تصمیم را یکسره کن.. فلان روز و فلان ساعتِ هفتهی آینده مراجعه کن که یک دوره کلاس های آموزش ضمن خدمت برای عزیزان داریم؛ تو هم می توانی دوره ببینی و امتحان بدهی و در صورت توفیق جزء همکاران این واحد فرهنگی باشی.
کلاسها پربار بود و شروع و پایان خیلی خوبی داشت ... در آن کلاسها از اساتید بسیار منحصر به فرد زمان از قبیل استاد رضا روزبه و چهرههای متدین و فهیم و پر منفعت در مسیر تعلیم و تربیت بهرهی وافر بردم و در امتحانات نیز قبولم کردند و ناگهان دیدم معلم شدهام. »»
از آنجایی که احساس کردم داستان آموزگاریِ من نیز همانند استادم رقم خورده است، نام این مشقنوشتهها را همان عنوان کتاب قرار دادم:
«و ناگهان معلم شدم»